صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

معنی واژگان درس «گُردآفرید»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گژدهم

فرمانروای دژ

گردآفرید

دختر گژدهم

سهراب

پور رستم

هجیر

فرمانده دژ

برسان

به مانند

گرد

پهلوان، دلیر

سوار

سوارکار

اندرون

در

نامدار

سرشناس

ننگش آمد

بدش آمد، به او برخورد

کجا

که

زمانه

روزگار

اندر

در

خروشان

فریاد زنان

فرود آمد

پایین آمد

دژ

قلعه، حصار

به کردار

به مانند

کمر

کمربند

میان

کمر

بادپا

تیزرو، شتابنده

پیش

نزد، جلو

اندر آمد

در آمد

چو

مانند

گرد

غبار

رعد

تندر

ویله کرد

نعره زد، ناله کرد

ویله

صدا، آواز، ناله

یکی ویله

نعره ای

گردان

پهلوانان

جنگ آور

جنگجو

سران

رؤسا، رئیسان

گزیدن

نیش زدن، گاز گرفتن

چو

چون، هنگامی که

شیراوژن

شیرافکن

بدین سان

به این گونه

دخت

فرزند دختر

به زه کردن کمان

آماده کردن کمان

زه

چله، ریسمان کمان

بر

پهلو

نبد

نبود

مرغ

پرنده

گرفت

آغاز کرد

برآشفت

خشمگین شد

تیز

سریع

برسان

به مانند

عنان

افسار، دهانه

سنان

سرنیزه، تیزی هر چیز

پر از تاب کرد

پیچ و تاب داد

بد

بود

بدخواه

دشمن، بداندیش

بر

پهلو

یک به یک

تک تک

بردریدن

پاره کردن

برکشید

بیرون آورد

تیغ

شمشیر

یکی تیغ

تیغی

بزد

ضربه زد

برگاشت

برگرداند

آورد

نبرد

بسنده نبود

حریفش نمی شد

عنان

افسار، دهانه

اژدها

مار بزرگ

بجنبید

تکان خورد

خود

کلاهخود، ترگ

به تنگ اندر آمد

نزدیک شد

درفشان

درخشان

زره

جامه جنگی

بند

ریسمان

بدانست

فهمید

کاو

که او

از در

مناسب

آویخت

در بند افتاد، گرفتار شد

شگفت آمد

تعجب کرد

آوردگاه

میدان نبرد

پیچان کمند

کمند پیچان

بند

ریسمان

بدو

به او

ماه روی

زیبارو

گور

گورخر

مشور

تقلا نکن

چاره

تدبیر، فریب و نیرنگ

درمان

راه کار

دلیر

دلاور

به کردار

همانند

گرز

چماق

آهنگ

همت و قصد

کنون

اکنون

توست

تو است

سرافراز

مایۀ افتخار

درگاه

جلوی در، آستانه

همی رفت

رفت

به هم

با همدیگر

خسته

زخمی، افگار

بسته

در بند افتاده

باره

بارو، دیوار قلعه، حصار

دوده

دودمان، خاندان، طایفه

در

دروازه

دیده

چشم

آزار

آزرده شدن، رنجش

برنا

بالغ، جوان

رزم جستن

جنگیدن

رنگ

نیرنگ و فریب

به

از

باره

بارو، دیوار دژ، حصار

برآمد

بالا رفت

نگریستن به

نگاه کردن

کای

که ای

شاه ترکان چین

منظور سهراب است

رنجه گشتن

رنجیدن

نامور

سرشناس

تو را

برای تو

آید

می شود

فرمان کردن

اطاعت کردن

رخ

چهره

بس

بسیار

فوج

دسته، گروه

چو

هنگامی که

هنگامه

زمان، غوغا

دگرباره

بار دیگر

پرآوازه

مشهور، نامی

خِطّه

سرزمین

نغز

عالی

پدرام

خرّم

فرخنده

مبارک

مردخیز

دلاورپرور

کُنام

لانه

ستیز

جنگ

دشمن ستیز

دشمن ستیزنده

زمین

سرزمین

جنگ آور

جنگجو

کین

انتقام

خروشان

فریاد زنان

جوشان

پر خشم

به کردار

به مانند

فراز آمدن

نزدیک آمدن، رسیدن

کران

افق، کناره و گوشه

به مردی

با مردانگی

حافظ

نگهدارنده، نگهبان

بداندیش

دشمن

خرمن

توده‌های غله

گران

پر وزن

فرهنگ

واژه نامه، آداب و رسوم

بیم

ترس

به

در

فلک

گردون، آسمان

عزم

اراده و همت

مَلَک

فرشته

رزم

جنگ

یزدان

خدا

دو لشکر

منظور لشکر ایران و توران

ننگ آمدن

شرمنده شدن، بی آبرویی

تازه شد

تجدید شد، دوباره فرارسید

جستن

طلب کردن، جستجو کردن

افسر

تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی

سپهبد

فرمانده سپاه، منظور سهراب

بسنده

کافی، شایسته، کامل، سزاوار

هژیر

خوب، پسندیده؛ چابک، چالاک

نظاره

نگریستن، تماشا کردن، نظر کردن

دمان

غرّنده، مهیب، هولناک، خروشنده

افسون

حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن

درع

زره، جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند

همی بردمید

می دمید، می غرید، می خروشید، برمی خاست

چاره گر

کسی که با حیله و تدبیر کارها را بسامان کند، مدبّر

خدنگ

درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیره می‌سازند

سمند

اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده؛ در متن درس مطلق اسب مورد نظر است

فتراک

ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند

سالار

سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ و منصبی رفیع باشد، حاکم، فرمانده دژ، منظور هجیر

تاب

چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می‌باشد، پیچ و شکن؛ در این بیت به معنی شور و هیجان است

زره

جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشند


سایر مباحث این فصل